چهارشنبه 20 خرداد 93
سلام عسل ترین ،جیگر ترین دختر دنیا
دختر قشنگم که جدیدا خیلی شیرین زبون شدی ،دنیای مامان ،قربونت برم خدارو شکر نسبت به هفته پیش خیلی حالت بهتره ، جدیدا هم که خونمون نزدیک مهد کودک شما و محل کار مامان اومده خیلی اوضاع بهتر شده،باورت میشه الان ساعت 7:10 صبحه ولی شما در خواب نازی و مامان آماده شده که بره سر کار ولی دلم نیومده بیدارت کنم ،دیدم فرصت خوبیه برای نوشتن وبلاگ دختر گلی ،قبلا همیشه ساعت یک ربع به شش صبح بیدار مشدی و کلی تو راه و ترافیک اذیت میشدی ،عزیز دلم مامانو ببخش که بخاطر شاغل بودنم نمی تونم اون جوری که دلم می خواد برای شما مادری کنم ،جگر گوشه مامان باور کن آرزوم همیشه و لحظه به لحظه کنار شما بودنه ،منو ببخش بخاطر سهل انگاری و کوتاهی هایی که بواسطه شاغل بودنم در حق تو روا کردم ،خدا رو شکر می کنم که تو با آغوش باز مهد کودکو پذیرفتی و همیشه با خوشحالی تمام مهد کودک میری و عاشق مربیت ژیلا جون یا بقول خودت (جیلاجون) هستی
بارها گفتمو بازم می گم:
دخترم
یاد قلبت باشد یک نفر هست که دنیایش را
همه هستی و رویایش را
به شکوفایه احساس تو پیوند زده
و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد
و به یادت هر صبح گونه سبز اقاقیها را از ته قلب و دلش می بوسد