آندیاآندیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

دنیایم آندیا

شنبه 24 فروردین 92

1392/2/14 14:57
نویسنده : مامان جون
702 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز صبح  طبق معمول خروس کاکلی مامان ساعت 8 بیدار شد و نذاشتی جمعه ای یه خورده بیشتر بخوابیم ،وقتی از خواب بیدار می شی خودتو کشون کشون سمت بابایی می کشی و انگشتتو تو چشمش فرو می کنی تا چشاشو باز کنه ،بابایی تنبل هم که قبلا باید بزور بیدارش می کردم شما رو میخوابونه کنارش تا بخوابی ،اما شما همش انگشت تو چشش می کردی و دماغشو می کشیدی ،دیروز بالاخره بابایی مجبور شد بلند شه و شما رو بغل کنه ،منم صبحانه رو آماده کردم بعدش هم شما رو بردم حموم ،غروب جمعه هم رفتیم پارک الهام ،باباییش دخترمو سوار تاب و سرسر کرد،بعدش برگشتیم خونه و تا شام درست کنم و دختری رو بخوابونم ساعت 12:30  شد ،دیشب چند بار از خواب بیدار شدی ،عزیز دل مامان ،فکر کنم که دندونیت  درد می کرد ،صبح از خواب پریدی رو پام گذاشتمت خوابت برد و ساعت 6 از خونه بیرون اومدم،امروز دلم خیلی شور می زنه 2 بار به مادر بزرگ زنگ زدم می گفت سرحال نیستی ،درد و بلات به جون مامان ،امیدوارم زودتر دندونات بیرون بیاد تا اینقدر اذیت نشی.

 

عکسهای آندیا جون

 

 

 

بقیه عکسها در ادامه مطلب

 

 

وایسا فکر کنم ببینم بعد از سرسره ،چی سوار شم متفکر 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)