شنبه 14 اردیبهشت 92
سلام زیباترین دختر دنیا امروزم شنبه است و دلتنگی های مامان چند برابر ه،دیروز صبح زود بیدار شدی و شروع کرد به بابا گفتن، خلاصه همه رو بیدار کردی ،منم چون خیلی کار داشتم از خدا خواسته سریع بلند شدم و شروع به جمع و جور کردن خونه کردمو،شما عسلی رو بردم حمام ،بعدشم خوابوندمت و رفتم تره بار ،وقتی برگشتم دیدم دخملیم نشسته پیش بابایی و مادر بزرگش ،عزیز دلم خیلی دردری شده ،تا وارد خونه شدم شروع کرد به در در گفتن ،حتی دخترم شرطی شده مبرم تو دستشویی که بشورمش ،درو که می بینه می گه د د د د،خلاصه غروبی دخملی رو بردیم دردری ،به هر فروشگاهی که می رسیدی خودتو می کشوندی طرفش ،قول می دم از این به بعد بیرون زیاد ببرمت. ...
نویسنده :
مامان جون
8:25